تردیدى نیست که رضایت باطنى و واقعى دختر و پسر در امر ازدواج شرط اساسى و غیرقابل اغماضى است و تا دختر و پسر همدیگر را نپسندند و تفاهم و توافق نداشته باشند ازدواج و زندگى مشترک معنى و مفهومى پیدا نخواهد کرد و خانوادهها در این زمینه باید خویشتندارى کافى را داشته باشند و به نظرات معقول و صحیح فرزندشان احترام بگذارند و آنها را به ازدواج مجبور نکنند و اجازه دهند در انتخاب همسر و شریک زندگىشان دختران آزادانه عمل کنند وحق انتخاب آنها را از بین نبرند ولى دختران نیز باید به این نکته توجه داشته باشند که: این حق آزادى، آنها را به وسواس، اشکال تراشى و بلندپروازى نکشاند. به هر حال باید دختران، همسرى را انتخاب کنند و به یکى از خواستگارهاى خود پاسخ مثبت دهد ولى باید موقعیت و شرایط اقتصادى و اجتماعى خود و خانوادهشان را در نظر بگیرد.
چه بسیار افرادى که در اثر بلندپروازى و بهانهجویى هاى غیرمعقول فرصت های مناسبى را از دست دادهاند و گاهى تا آخر عمر از نعمت بزرگ تشکیل خانواده محروم گشته اند. آرى، اگر والدین دخترى را به ازدواجى که صلاح او نیست وادار و مجبور مىکنند و افراد باتجربه و عاقل فامیل و یا افراد باصلاحیتى که تواناى اظهار نظر در این قبیل موضوعات دارند، آن را غیرمعقول مى دانند، نباید به چنین ازدواجى تن داد. بنابراین یک بار دیگر با خود خلوت کن وبه دور از خود خواهی و هوای نفس به داوری بنشین .
آیا واقعا آن پسر را دوست نداری؟ یا از بعضی از رفتارهایش خوشت نمی آید؟ علت دوست نداشتن چیست؟ آیا اخلاق بد و ناپسندی دارد یا تنها از ظاهر و صورت او خوشت نمی آید؟ اگر این مسئله دوم باشد ، دلیل قانع کننده ای نیست . آیا این پسر به شما علاقه ندارد ؟ آیا برایتان اصلا مهم نیست که کسی به شما علاقه داشته باشد ، اما شما او را از خود آزرده و ناراحت نمایی؟ آیا امکان دارد که دلبستگی به شخص دیگری داشته باشی و این مسئله در علاقه ات به پسر مورد نظر تأثیر گذاشته باشد؟
متاسفانه امروزه بسیاری از دختران و پسران با ساده گرفتن مسئئله ازدواج و همسر و زندگی مشترک ، همین که موضوع کوچکی در زندگی رخ می دهد ، اولین چیزی که به خاطرشان خطور می کند ، طلاق و جدایی است . یا مثلا چون روابط ظاهر و فریبنده روابط خیابانی و غیر شرعی دختران و پسران را می بینند ، بی آنکه از حقیقت این نوع روابط یا آینده و مشکلات آنها باخبر باشند ، ازتن دادن به یک ازدواج سالم شانه خالی کرده یا اگر ازدواج کردند ، به راحتی بنیان آن را متزلزل می کنند ؛ در حالی که ممکن است هیچ گاه این فرصت را دوباره به دست نیاورند ، یا با شخصی ازدواج کنند که حتی از همان مورد اول بدتر باشد ، اما چون خودشان انتخاب کردند و یا چون یک بار تن به طلاق و جدایی دادند ، نمی توانند این مورد را ترک کنند و دوباره با مسئله طلاق روبرو شوند . در هر حال با توجه به فرهنگ جامعه ما دختری که یک بار ازدواج کرده ، اگر چه پس از مدت کمی طلاق بگیرد ، با مشکلاتی در ازدواج مجدد مواجه خواهد شد و شاید برای همیشه ، زمینه یک زندگی موفق را از دست بدهد. در هر حال توصیه ما این است که با این موضوع به سادگی برخورد نکنید و با تأمل و دقت بیشتر و در نظر گرفتن تمام جوانب با آن روبرو شوید .
حال اگرهیچ علاقه ای به ایشان ندارید و فکر می کنید که در آینده نیز نمی تواند هیچ علاقه ای ایجاد شود ، ازدواج و ادامه زندگی به صلاحتان نیست.در غیر این صورت اختلافات دیگر قابل حل و بررسی است. پس خوب فکرکن.موضوع «تن ندادن به ازدواج اجبارى» را در یک محیط و فضاى دوستانه و منطقى با یکى از پدر یا مادر مطرح کنید و از آنها دلیل اجبار و تحمیل شان را جویا شوید و ضمن احترام گذاشتن به نظراتشان از آنها بخواهید دلایلشان را برایتان توضیح دهند و شما نیز با کمال ادب و احترام نقطه نظرات خود را برایشان بازگو کنید شاید بتوانید یکى از دو طرف، طرف دیگر را راضى کنید و از کشمکشها جلوگیرى نمایید. یا موضوع را از طریق یکى از فامیل ها و نزدیکان و یا افراد با نفوذ محل و شخصیت با تجربهاى که مورد احترام شما و خانواده محترمتان مىباشد ، کمک بجویید و از وى بخواهید در این باره پا درمیانى کند و سخن و خواستهتان را به گوش پدر و مادرتان برساند و عدم تمایل درونى به چنین ازدواج اجبارى را به آنها اعلام کند .حرف آن ها در پدر و مادرتان تاثیر بیش تری دارد. اگر به دادگاه نیز بروید ابتدا به شورای حل اختلاف خواهید رفت و در آنجا معتمدین محل حرف های شما را می شنو ند ونظرشان را اعلام می دارند. .
-
سعی کنید در گذشته زندگی نکنید؛ چرا که زندگی در گذشته زمینه افسردگی
انسان را فراهم می کند. در شعری که برخی بزرگان به امام علی (علیه السلام)
نسبت دادهاند میخوانیم: «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیکَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین: آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه میآید کجاست؟ برخیز و فرصت میان دونیستی را دریاب.»
2-
از فاجعه سازی نسبت به مسئله مذکور، خودداری نمایید. فاجعه سازی نوعی
تحریف شناختی و منطقی است که می تواند ما را در نتیجه گیری و تصمیم گیری
دچار مشکل و اشتباه نماید. به این منظور لازم است اولا مسئله را در حدی که
اتفاق افتاده است ببینید و نه بیشتر. ثانیا به طور دقیق به خود پاسخ دهید،
چه چیزی را از دست داده اید ومیزان واقعی آن چقدر بوده است. و ثالثا از
خود سوال کنید که واقعا میزان آنچه را که احساس می کنید به خاطر این
مداخلات و رفتارهای زننده از دست داده اید با واقعیت مطابقت دارد یا خیر؟
3-
فرار شما از خاطرات تلخ گذشته، ترس شما را در مواجه شدن با این خاطرات
افزایش می دهد، لذا لازم است برای مدت زمان معینی یعنی تا زمانیکه این
خاطرات کم اثر شوند، علی الرغم سختی اولیه اولا این خاطرات را با تمام
جزییات بنویسید و ثانیا بعد از نوشتن این خاطرات آنها را با صدای بلند برای
خود بخوانید. بعد از مدتی درمی یابید با این خاطرات سازگاری پیدا کرده
اید و خواهید دید که دیگر نیازی به ترک مجالس عروسی و امثال آن نیست.
4- سعی کنید خاطرات شیرین گذشته را با ایجاد موقعیتهای مشابه، همواره برای خود و همسرتان زنده نگه دارید.
5-
توجه دارید که علی الرغم تمامی مداخلاتی که از سوی خانواده همسرتان صورت
گرفته است، این مداخلات و... نه تنها باعث دلسردی همسر شما نگردیده است
بلکه چه بسا این فرایند به ظاهر تلخ باعث استحکام پایه های زندگی شما و
اتکاء بیشتر شما به یکدیگر شده باشد. لذا باید سعی کنید نیمه پر لیوان را
نیز ببینید. مهم این است که شما همسری دلسوز و یاری صمیمی در کنار خود
دارید.
6- به خدای متعال توکل داشته باشید و از سرمایه عظیم تجربه گذشته برای ساختن آینده بهره برداری نمایید.
در
زندگی هر کدام از ما، والدینمان نقش مهمی دارند اما گاهی دخالتهای
نابجای آنها میتواند آسیبهای فراوانی داشته باشد به خصوص در مرحله انتخاب
همسر، وقتی مخالفتهای آنها آنقدر زیاد باشد که امکان تصمیمگیری را از
ما بگیرد. اما در این مواقع چه باید کرد؟معمولا چه قبل از ازدواج، چه بعد
از ازدواج حضور والدین و همیاری و کمکشان میتواند مفید و موثر باشد و ما
این امر را کتمان نمیکنیم و چه بسا در ابتدای زندگی زناشویی کمکهای
مالی آنها، راهنماییهایشان و همچنین دلگرمی آنها کمک فراوانی به
زوجها کرده و مسیری را برای آنها مهیا میکند تا آجرهای زندگی آنها تا به
آخر درست و صاف روی هم چیده شود و بالا رود. اما والدین همانقدر که
میتوانند تاثیرگذاری مثبت داشته باشند، میتوانند تاثیرگذاری منفی هم
داشته باشند که تشخیص تفاوت بین این دو حالت کار چندان سادهای نیست. در
اینجا ضمن بررسی این اختلافنظرها، درباره سبکهای ازدواج هم بحث میکنیم و
اینکه هرکدام چه معایب و مزایایی دارد.
همه انسانها احساس تعلق به گروه و بهخصوص خانواده را دوست دارند، حالا
کسانی که از خانوادههایشان به طور کلی جدا میشوند و بدون رضایت آنها
زندگی مشترک تشکیل میدهند، ممکن است در سالهای اول چندان به مشکل
برنخورند، اما بعد از چند سال همین احساس بدون خانواده بودن غمهایی را
برایشان به ارمغان میآورد که میتواند در زندگی تاثیرات بدی را بهجا
بگذارد
انتخاب نهایی با چه کسی است؟
پدرها و مادرها وقتی قبل از ازدواج میگویند: «تو باید با شخص موردنظر من
ازدواج کنی» یا «تو نباید با فرد موردنظرت به فلان دلایل ازدواج کنی و من
او را دوست ندارم» و... اینهاباعث به وجود آمدن کدورت میشود و خواه
ناخواه از فرزندشان فاصله میگیرند. شاید اینجا این سؤال پیش بیاید که
پدرها و مادرها تا کجا میتوانند برای ازدواج فرزندشان نظر بدهند؟ والدین
نباید به گونهای رفتار کنند که فرزندشان احساس کند از خودش هیچ ارادهای
ندارد. باید به جرات گفت در این موضوع نظر نهایی را باید خود فرزند بدهد
چون یک عمر زندگی را با یک مسئولیت بزرگ پیشرو دارد وکسی تا آخر این
مسئولیت را به دوش میکشد که خودش از اول انتخاب کرده باشد. در واقع
بهترین حالت این است که والدین نظر موافق یا مخالف خودشان اعلام را کنند
ولی در نهایت تصمیمگیری را به عهده خود فرزند بگذارند. پدر و مادر باید
به جای دخالت کردن در کار فرزندشان این فضا را به او بدهند تا خودش فکر
کند و تنها به اعلام نظر قناعت کنند
همیشه حق با پدر و مادرها نیست
امروز فضای سنتی ازدواج تا حد زیادی تغییر کرده و بچهها ترجیح میدهند
خودشان انتخابگر باشند و تصمیم بگیرند و انصافا باید گفت گاهی ملاکهای
واقعیتری هم برای ازدواج دارند. مثلا من بین مراجعانم جوانهایی را داشتم
که وقتی درباره دلایل مخالفتهای والدین و نظرات خودشان صحبت میکردند،
میدیدم دلایل بچهها خیلی منطقیتر است. البته در کشور ما نمیتوان بدون
خانواده زندگی کرد. اگر خانوادهها برای ازدواج موافق نباشند بچهها هم
امروز به مشکل برمیخورند و هم فردا. آنها چند سال بعد از ازدواج مشکلاتی
هم در رابطهشان و هم احساسات بدی را درون خودشان تجربه میکنند. وقتی
جوانی با خانوادهاش قهر باشد عملا با خودش و همه آدمهای اطراف به طور
ناخودآگاه دچار تنشهایی میشود، اضطرابها و احساس گناه را تجربه میکند و
همه اینها میتواند روی زندگی شخصی و زناشویی تاثیر منفی بگذارد.
ازدواج پنهانی چه عواقبی دارد
متاسفانه برخی مواقع هیجانها و آن کودک درون بر رفتارهای ما مسلط میشود و
ما را به سوی تصمیمگیریهایی میبرد که شاید در شرایط عقلانی به آنها تن
ندهیم، تنها چیزی که فکر میکنیم این است که من او را دوست دارم پس باید
با او ازدواج کنم و تحت تاثیر همین هیجانات و احساسات اقدام هم میکنیم و
بدون اطلاع پدر و مادر تن به ازدواج میدهیم، در چنین موقعیتی اول از همه
باید در نظر بگیریم تمام مسئولیت این انتخاب بر عهده خودمان است و نباید
انتظار داشته باشید والدین به همین راحتیها شما را ببخشند.میگنا.irاگر
خودتان را هم جای آنها بگذارید میبینید، حق دارند. زمان میبرد تا وضعیت
به حالت عادی برگردد، حتی ممکن است تا مدتها واکنشهای منفی بسیاری چون
متلک، حرفهای نامناسب و... از خود بروز دهند. اما بچهها باید عذرخواهی
کرده و سعی کنند آرامش را به همراه هم به فضا بازگردانند تا نشان دهند که
انتخاب درست بوده است. در چنین شرایطی شاید پدر و مادر ببخشند و آن اعتماد
گذشته بازگردد و شاید هم شرایط هیچ وقت عادی نشود.
چه زمانی خودتان باید برای ازدواج تصمیم بگیرید
هرچند دلکندن سخت است ولی پیشنهاد ما این است که بدون رضایت والدین تن به
ازدواج ندهید، مگر اینکه پدر و مادر یا آگاهی مناسب یا سلامت روانی
چندانی نداشته باشند. مثلا پدری را میشناختم که دچار بیماری پارانوئید
بود و با همه رفتارهای اطرافیان دچار سوءظن میشد، مسلما مخالفت چنین
پدری با ازدواج جای اما و اگر بسیاری دارد. در چنین جاهایی شاید ازدواج
بدون رضایت خانواده چندان بد نباشد چرا که همان محیط ناسالم خانواده
میتواند آسیبزا باشد، چون پدر و مادرهایی که به لحاظ روانی چندان سالم
نیستند برای اعضای خانواده و فرزندانشان نیز تصمیمات ناسالمی میگیرند.
البته ناگفته نماند که بهتر است در چنین مواردی حداقل با یک مشاور مشورت
کنید تا مطمئن شوید تصمیم درستی گرفتهاید.
با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟
اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمیکنند، جنگیدن با آنها
اصلا توصیه نمیشود، فرزندان باید آنقدر درایت داشته باشند تا بتوانند با
دوستی و جلب اعتماد با پدر و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم میتواند
در چنین مواقعی بسیار کمککننده باشد، چرا که میتوان با تشکیل جلسات و
گفتوگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر کرد تا والدین تا حدی
نرم شوند. بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال، شاید کمی
مشکلات سبکتر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینانخاطر وجود
خواهد داشت که به اندازه کافی سعی خود را کردهاید و هیچگاه احساس گناه
نخواهید کرد.
کدام بهتر است؟
من نه کاملا ازدواج به سبک سنتی را توصیه میکنم نه غیر سنتی را بلکه
میگویم باید چیزهای خوبی را که در ازدواج سنتی وجود دارد با خوبیهای
ازدواج غیر سنتی ترکیب کرد تا بهترین تصمیم گرفته شود. باید بدانید هنر ما
در تلفیق است نه در حذف یکی به نفع دیگری.
ازدواجهای سنتی روز به روز کمتر میشود
آمار ازدواجهای سنتی روز به روز کمتر میشود بهخصوص در شهرهای بزرگ و در
میان افراد تحصیلکرده، از جهت دیگر فاصله نگرش بین پدر و مادرها و بچهها
روزبهروز بیشتر میشود چرا که والدین خودشان را به روز نمیکنند و در
نتیجه تفاوت سلیقهها بیشتر میشود و همین میتواند تنشها را بیشتر کند.
گاهی والدین فراموش میکنند که دیگر گذشت آن دورانی که در مهمانیهای زنانه
یا حمامها برای پسرانشان همسر انتخاب میکردند، حالا بچهها میخواهند
خودشان انتخاب کنند. از طرف دیگر گاهی ملاکهای پدر و مادر خیلی متفاوت از
بچههاست چون عموما از نظر آنها ظاهر، میزان تمکن مالی، اصالت خانواده
و... مهم است در حالی که فرزندان اینطور فکر نمیکنند.